**** در واژه ها شاید بیابمش ****

** (( بخشی از شعرهای سپید مهسا )) **

**** در واژه ها شاید بیابمش ****

** (( بخشی از شعرهای سپید مهسا )) **

« از دور دست ها »

من از صداقت صبح

می آیم

از انتهای واژه ی احساس

از پیچ و خم کوچه های اضطراب

به من بگو از تنهایی

از گریز

از جفا

از لحظه ها بگو

لحظه هایی که

گریختند

از من و از تو

بگو از بیکرانه ها

از گریز دست ها

از سکوت سرد پنجره ها

که چگونه مرگ را ناقوس زدند

بگو از نگفنه ها

از مهربانترین ها

از آنجا  بگو

از سپیدی دیار ما ...

من از صداقت صبح می آیم

تو از لحظه ها

بیکرانه ها

نگفته ها...

                                       مهسا رضایی-1/8/1379

« از این پس »

از این پس

برای هیچ کس

نخواهم خواند

نخواهم گفت

قصه ی دربدری واژه هایم را

از این پس

باقی نخواهد ماند

هیچ برگ گلی

که بگوید

قصه ی غربت دردهایم را

بغض مبهم شعرهایم !

ازین پس

کجا خواهی رفت؟

تو نیز – آواره خواهی ماند

پس گرفتگی صدایم

چه سخت از من گسیختی

چه سخت گسیختی از من

علت واضح سروده هایم!

چه کردند با من

رسالت چشمهایت

تکرار غریب حرفهایم

                         «مهسا رضایی 3/8/79 »

«شاعر دریایی»

«تقدیم به فریدون مشیری»

... .

و تو همان شاعر دریایی

 _ شاعری که تنها از دریا

مروارید های مهر را می چید _

همان شاعر دیار آشتی

نمی دانم

نمی دانم

چگونه دلت آمد بگذری

از دریا

از ابر

از کوچه

از بهار

آه باران!

حالا نیستی

که ببینی

یلدا – با آن گیسوان بلندش  -

چگونه با اندوهی سنگین

خاموشی را می گذراند

«تا باغ روشن فردا»

بیقرار تر از دریا!

تو بهار را باور می کنی

ولی حرفهای مرا

نه –

آخر گناه دریا  چه بود که دل به تو بست

گناه آن کوچه ی خلوت

با آن اندوه دلنشین

چه بود

که تنها

تو را عاشق یافت.

آه تو نمی دانی

حالا  - همه ی کوچه های این شهر بوی تنهایی کوچه ی ترا می دهند

و اینک

این منم

که تنها عابرآن کوچه ی فراموش شده ام

«بی تو امّـا به چه حالی

من از آن کوچه گذشتم»

 

*** *** «انتظار» *** ***

وقتی که تکرار عجیب ثانیه ها از تو می گویند

وقتی که برگ های خشکیده ی خلوت من

از تو می گویند

چگونه است این

که تو خالی از هر جوابی

سایه دار لحظه های مرگ پریشانی ها!

من از سکوت سرد ثانیه ها

نمی هراسم

من از  - این – درنگ مبهم لحظه ها

چه باک دارم

من اینک از تورم سخت فاصله ها

می گویم

از وسعت واژه ی انتظار

می گویم

چگونه است این

که تو از آزار – این – روزها در گریزی؟

وقتی که تکرار ثانیه ها از تو می گویند