- آه -
تردید سخت و وحشتناکی است
تردید سخت و وحشتناکی است
بودن یا نبودن نام تو
در جوار واژه های به خاک سپرده ی شعرها
□
لحظه لحظه
واژه واژه ها
نگاه تو را
میان تمام شعرها قسمت کرده ام
چیزی برای خودم به جای نمانده
جز سکوتِ ترک خورده ی تمام تنهاییها.
□
حقیقتی خوفناک است
آن چه تقدیربرای شهرها به رقم می کشد.
□
و دست نیافتنی است – بی گمان
حس عجیب و استوار دست های نگاهت
□
شاید دلبسته باید شد
یا شاید دل باید کند
از همه ی حرف هایی که میان پنجره ها تقسیم شده اند.
□
آیینه ،
بی گمان بیداد خواهد کرد
بی حضور چشم هایی که به یاد تو
خیره می مانند
و تمام کابوس ها
انتظار خواهند کشید
حقیقتِ دردآلودِ ذهن خود را
□
آه – دیگر فرصتی نمانده
فرصتی دیگر به جای نمانده
برای ورق خوردن
و برای زندگی
□
و تردید نیز نمانده است
جز
دل سپردن به عزیمتی جاودانه.
مهسا رضایی -22/11/80